بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1391/03/17 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
بحث ما به اینجا رسید که یکی از راههای تسلط بر اراده و انجام کارهایی که مقتضای ایمانِ ماست زنده نگه داشتن و توجه به دانستههایی است که منشأ خیر هستند و یکی از راهکارهای رسیدن به این مقصود «تفکر» است. چند جلسهای هم درباره موضوعات مناسب برای تفکر و فواید آن سخن گفتیم. نکتهای که بسیاری افراد از آن غافلاند این است که همانگونه که تفکر درباره کار خیر باعث تعلق اراده به کار خیر میشود به خصوص هنگامیکه فوایدش در ذهن باشد و به آنها توجه شود، تفکر درباره کار بد هم باعث کشیده شدن انسان به کار بد خواهد شد. این نکتهای است که در روایات هم به آن اشاره شده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: کسی که درباره گناهان فکر میکند این افکار او را به گناه خواهد کشید.1 بنابراین همان طور که ما باید با تفکر درباره کارهای خوب و فواید آنها فعالیتی ایجابی و مثبت انجام دهیم، همچنین باید درباره کارهای بد و عواقب سوء آنها هم فکر کنیم؛ اما اگر انسان به جای تفکر درباره عواقب گناه، درباره لذتها و راههای رسیدن به آن فکر کند این افکار به تدریج او را به ارتکاب گناه میرساند. چراکه آنچه اراده را تقویت کرده، آن را برمیانگیزاند و شوق را منبعث میکند توجه به چیزی است که مطلوب است. این مطلوب گاه عقلی است و گاه نفسی. اگر انسان صحنهای لذتبخش ببیند، حتی اگر عمدا هم نگاه نکرده باشد، زمینهای فراهم میشود که شیطان او را وسوسه کند و مدام آن صورت را در ذهن او مجسم کند؛ بعد هم مرتب به او القا میکند که آنچه دیدی چه قدر زیبا و لذتبخش است (زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ).2 یکی از کارهایی که در قرآن به شیطان نسبت داده شده و از کارهای اصلی اوست «تزیین» است (زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ).3 کار شیطان هم مصداقی از مَثَل معروفی است که میگوید: مرغ همسایه غاز است! هنگامیکه چیزی در ذهن انسان لذتبخش به نظر برسد شیطان آن را چندین برابر تقویت میکند. گویا خوبیهای آن را زیر ذرهبین گذاشته، بزرگ جلوه میدهد. این کار همان حقیقتی است که در قرآن از آن یاد شده، میفرماید: الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ؛4 زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ؛ البته مادامی که انسان به این وسوسهها جامه عمل نپوشاند گناهی پای او نمینویسند، اما مشکل اینجاست که اگر انسان به این وسوسهها توجه کند شیطان به تدریج علاقه او را به گناه زیاد میکند.
در اینجا مناسب است به تفاوتی که بین علم فقه و علم اخلاق وجود دارد اشارهای داشته باشیم. در فقه گفته میشود: غیبت کردن حرام است، نماز واجب است و.... در کتابهای اخلاق هم گفته میشود: غیبت حرام است، نماز واجب است و ... . از این رو این سوال مطرح میشود که مرز بین مسائل فقهی و مسائل اخلاقی چیست؟ یکی از وجوهی که برای این امر میتوان تصور کرد این است که موضوع فقه اعمال و افعال مکلف و بررسی عمل خارجی مکلف از این جهت است که موضوع کدام یک از احکام پنجگانه حرمت، کراهت، وجوب، استحباب و مباح است. البته بعضی از فعالیتهای ذهنی هم مثل سوءظن در فقه مطرح میشود، اما محل شبهه است که آیا اینگونه موارد در فقه جایی دارند یا خیر؟ آنچه مسلم است این است که در فقه در باره افعال خارجی مکلف بحث میشود. نتیجه این بحث هم این است که کارهای واجب و مستحب، ثواب و کارهای حرام هم عقاب دارند. مکروهات هم موجب نقص ثواب و نوعی کدورت و زشتی میشوند. اما برای انجام همه این اعمال خارجی، مقدماتی در نفس ما وجود دارد که آنها در حیطه مباحث فقهی قرار نمیگیرند. به عنوان نمونه همه ما شنیدهایم که «حب الدنیا رأس کل خطیئه؛ بازگشت همه گناهان به محبت دنیاست»، اما در هیچ کتابی فقهی نوشته نمیشود: دوست داشتن دنیا حرام است. بنابراین اخلاق شامل حالات، ملکات و صفات روحی و قلبی میشود و موضوع فقه عمل خارجی مکلف است.
در روایت آمده است: «الحسد یاکل الایمان کما یاکل النار الحطب؛5 حسد آنچنانكه آتش هیزم را میخورد، ایمان را میخورد و نابود میکند.» آیا چنین چیزی با نگاهی به نامحرم قابل مقایسه است؟ اما چون عمل خارجی نیست جای بحث آن در اخلاق است و در فقه از آن بحث نمیشود. این بدان معنا نیست که مسائل اخلاقی ثواب و عقاب ندارد، بلکه نتایج اخلاق اموری است که از سنخ ثواب و عقاب افعال نیست. همانگونه که مسائل اخلاقی از افعال مکلف مهمتر است ثواب و عقاب آنها هم مهمتر هستند. ثواب و عقاب اخلاقی همسنخ خوب و بدهای اخلاقی هستند، بدین معنا که حالاتی روحانی و نفسانیاند و از این سنخاند که انسان از چشم محبوب خویش بیافتد. کسانی که با هم رابطه عاطفی دارند اگر احساس کنند رفیقشان دیگر به آنها اعتنایی ندارد این بالاترین شکنجه برای آنهاست. بیاعتنایی محبوب گرچه کتک نیست، اما از هر کتکی بدتر است. هنگامیکه خداوند میخواهد بگوید کسی اوضاع بسیار بدی دارد میفرماید: «لاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛6 خداوند در روز قیامت به آنها نگاه نمیکند.» این نگاه نکردن از هزار آتش جهنم سوزاندهتر است. اکنون ما شدت این عذاب را درک نمیکنیم، اما وقتی تشنه این نگاه شویم شدت آن را درک خواهیم کرد. میخواهم عرض کنم: غیر از ثواب و عقابهایی که برای اعمال واجب و حرام فقهی هست ثواب و عقابی متناسب با واجب و حرامهای اخلاقی هم وجود دارد. اگر گفته میشود: تا زمانی که حسد را اظهار نکردهاید کار حرامی انجام ندادهاید بدین معناست که کاری انجام ندادهاید که عذاب جهنم را به دنبال داشته باشد، اما مقصود این نیست که در این صورت با حالت نداشتن حسد مساوی هستید، بلکه در این صورت عقاب خداوند به این صورت است كه به شما اعتنا نکرده، توفیقی به شما نمیدهد و جذبتان نمیکند.
صحبت در این باره بود که همانگونه که تفکر درباره لذتهای عبادت و ثوابهای اخروی آن، انسان را به عبادت و اطاعت تشویق میکند، تفکر در لذتهای گناه هم باعث تشویق انسان به ارتکاب گناه میشود. بنابراین همانطور که ما باید سعی در تمرکز و تفکر درباره خوبیها داشته باشیم باید سعی کنیم افکار بد را از خود دور کنیم. طبیعی است که فکر انسان همیشه در اختیار او نیست. بسیاری از اوقات توجه انسان بیاختیار به چیزی جلب شده، ساعتها فکر او را مشغول کرده، هر چه انسان سعی میکند نمیتواند فکر خویش را از آن خلاص کند. با این وجود چگونه میتوانیم درباره لذتهای گناه و چیزهایی که ما را به گناه میکشاند فکر نکنیم؟ آنچه موجب میشود چنین افکار بد و شیطانی در ذهن انسان زنده بماند توجه و تمرکز انسان بر آنهاست. خدایی که چنین سنتی را آفریده که انسان، آن زمانکه از چیزی خوشش آمد، دوست دارد تصور آن چیز را داشته باشد، این قدرت را هم به او داده که وقتی فکری به ذهنش آمد توانایی طرد آن را هم داشته باشد و مانند زمانی كه دشمنی را دفع میکند، چنین حالتی را نسبت به افكار بدی كه به ذهنش خطور كرده، پیدا کند. اگر انسان مراقب ذهن خویش باشد به محض اینکه ببیند فکر غلطی به ذهنش آمده آن را طرد میکند. این، همان مراقبه است. چنین انسانی در هنگام هجوم افکار غلط، شیطان را حاضر میبیند و دست بر سینهاش میزند و او را طرد میکند. این طرد قلبی شیطان اثر دارد و شما میتوانید آن را تجربه کنید. اما گاهی این افکار بسیار قوی هستند و قدرت انسان به آنها نمیرسد. در چنین موقعیتی انسان باید تمام سعی خویش را به کار گیرد تا خود را از آن افکار منصرف کند؛ باید مشغول به کاری شود که توجهاش از آن لذت خیالی منحرف شود. اگر تنهاست خود را با مطالعه، قرائت قرآن، خواندن نماز و ... مشغول کند و اگر رفیقی دارد با او سخن بگوید تا خود را از آن فکر منصرف کند. البته فرار از گناه در میدان عملْ خودْ باعث میشود که گرایش قلبی به گناه کم شود و این بدان معناست که انسان با ارتکاب به گناه راهی برای ورود شیطان به قلب خویش باز میکند. اگر انسان از ابتدا راه را برای شیطان باز نکند شیطان خود به خود تسلطی بر او ندارد (وَمَا كَانَ لِیَ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی).7 کسانی که یوق بندگی شیطان را به گردن انداخته، دنبال او میدوند و با خواهش از او یاری میخواهند که راه گناه را به آنها نشان دهد شیطان هم بر آنها مسلط شده، به راحتی نمیتوانند از چنگال او خلاص شوند (إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ).8 اولین کاری که شیطان انجام میدهد تنها دعوت به عصیان و سرکشی است. اگر انسان به ندای شیطان گوش ندهد و او را طرد کند شیطان نمیتواند بر انسان مسلط شود.
کسانی که خیلی مایلاند روحشان آلوده نشود و شیطان بر آنها مسلط نگردد اندکی احتیاط میکنند. اگر انسان بخواهد از راهی گذر کند که از نزدیکی درهای میگذرد و احتمال میدهید اگر نزدیک لبه دره شود پایش بلغزد و سقوط کند اندکی از لبه دره فاصله میگیرد، اما اگر شجاعت به خرج دهد و بگوید: من هر جا باشم خودم را حفظ میکنم! ممکن است یکی دو بار بتواند خودش را کنترل کند اما بالاخره یک بار هم پایش میلغزد و سقوط میکند. از این رو در روایات آمده است: «من حام حول الحمى أوشك أن یوقع فیه؛9 کسی که به قرقگاه نزدیک شود ممكن است که در دام بیافتد.» باید اندکی از منطقه ممنوعه فاصله گرفت. اگر انسان با اختیار خود تا مرز گناه پیش رود در آنجا حفظ خویشتن کار بسیار سختی خواهد بود، به خصوص زمانی که هیجاناتی در انسان پیدا شده باشد.
مرحوم آقاشیخ علی اکبر روی منبر میگفت: «جوانها مواظب باشید دیگ شهوت به جوش نیاید. اگر به جوش آید دیگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید.» هر عاقلی میداند که باید از جایی که خیلی خطرناک است کمی فاصله گرفت. فاصله گرفتن از گناه این است که انسان حتی از اموری فاصله بگیرد که حرام قطعی نیست، اما از مقدمات حرام است. از این روست که در شرع مقدس گفته شده: اگر زن نامحرمی از جای خود بلند شد، تا زمانی که جای او گرم است مکروه است جوان در آن محل بنشیند. در زمینه افکار هم باید همین گونه احتیاط کرد. انسان نباید درباره گناهان خیالبافی کند. کسانی که فیلمها و صحنههای مستهجن را تماشا کنند این افکار به آنها هجوم آورده، ذهن آنها را رها نمیکند. اگر انسان بخواهد اسیر این افکار نشود باید در عالم خارج هم از مرز گناهان دوری کند. بدین معنا که برخی کارهای حلال را هم ترک کند تا مبادا به حرام بیافتد. از این روست که قرآن میفرماید: یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ؛ و بعد میفرماید: وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ؛ کسانی که میخواهند ذهنشان پاک بماند سعی میکنند دلشان را از چیزهایی که شبهه حرمت هم دارد پاک کنند و بالاتر اینکه سعی میکنند که در ذهنشان هم خیال بیفایده گذر نکند و تنها درباره چیزهایی فکر کنند که خداوند دوست دارد. البته اینکه در طول شبانهروز اصلا هیچ فکر و خیال غلطی به ذهن انسان نیاید کار مشکلی است، اما بالأخره انسان میتواند اندکی به دوستان خدا و شیعیان واقعی نزدیک شود و در طول شبانهروز ساعاتی را به تمرین کنترل ذهن اختصاص دهد. نظیر اینکه در باره تهجد گفته میشود: اگر نمیتوانید مانند پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهمالسلام تهجد داشته باشید دستکم ده دقیقهای قبل از اذان صبح بیدار شوید و چند رکعتی نماز بخوانید. اگر انسان دقایقی را برای تمرین کنترل ذهن اختصاص دهد این کار برای نمازش هم مفید بوده، حضور قلبش در نماز بیشتر میشود و اوقات دیگر هم به تدریج میتواند افسار ذهنش را به دست گیرد. تا انسان خود درصدد برنیاید که اختیار ذهنش را به دست گیرد هیچ گاه ذهن به خودی خود رام نمیشود. ذهن نیاز به تربیت دارد.
قرآن کریم از قول حضرت ابراهیم علینبیناوآلهوعلیهالسلام نقل میکند که گفت: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ؛ رویم را روبهرو کردم با خدایی که زمین و آسمان را آفرید.» گاهی انسان با شخصی بزرگ مواجه میشود و آن چنان محو صورت او میشود که اصلا توجهی به غیر او ندارد. این همان حالت «وَجَّهْتُ وَجْهِی» است. ما میدانیم خداوند همه جا حضور دارد اما شایسته است که انسان برای دقایقی هم که شده، به خصوص هنگام سحر تمام توجهاش را معطوف به خداوند کند، گرچه ذکر و دعایی هم نگوید. شاید چنین توجهی آن قدر برکت داشته باشد که اثر معنوی آن از هر عبادتی بیشتر باشد. بودند کسانی که سالها با چنین حالی زندگی کردند. شیخ غلامرضا پیرمردی یزدی بود که ما در کودکی پای منبرش میرفتیم. کتابی هم درباره احوالات ایشان به نام تندیس پارسایی نوشته شده است. گاهی با آن حال خاصِ خود اشعاری میخواند که بسیار جالب بود. این شعر را شاید مکرر من از او شنیده بودم:
گر کسان قدر می بدانندی
شب نخفتی و رز نشانندی
پای هر خوشهای کنیزک ترک
بنشاندی مگس پرانندی
ظاهرا منظور این است که اولیای خدا شبها مراقباند که در دل خویش درخت محبت خدا بکارند. هنگامیکه این درخت بارور میشود مواظباند که شیطان آن را آلوده نکند تا این محبت خالص و پاک بماند و از محبت الهی سرخوش شوند. توجه به این حقایق باعث میشود اندکی همت انسان بلندتر شود و گمان نکند هرچه هست و نیست همین خوردن وخوابیدنهاست، بلکه لذتها و مستیهای دیگری هم هست که اگر خداوند به انسان درک آنها را عنایت کند همه لذتهای دنیا را فراموش میکند. مرحوم آیتالله بهجت میفرمودند: آقا شیخ محمدحسین اصفهانی بعد از اینکه همه اعمالش را انجام میداد و سر بر بالش میگذاشت تا بخوابد متکای زیر سرش از اشک چشمش خیس میشد. حافظ میگوید:
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد روی تو بر آب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
امیدواریم خداوند به ما هم عنایت فرماید که در طول شبانهروز چند دقیقهای چنین حالی برای ما هم پیش آید و سرمایهای برای شبانهروزمان شود تا بفهمیم بندگان خوب خدا در چه عوالمی سیر میکردند و خدای متعال چه لطفهایی به آنها مینموده است.
پروردگارا! تو را به همه انبیا و اولیا قسم میدهیم که دل ما را از آلودگیها پاک فرما و معرفت و محبت خود و اولیای خودت را در دل ما جایگزین گردان.
و صلّ علی محمد وآله الطاهرین
1 . غرر الحکم، باب الفکر، حدیث 55.
2 . آلعمران، 14.
3 . انفال، 48.
4 . محمد، 25.
5 . بحارالانوار، ج 70 ص244.
6 . آلعمران، 77.
7 . ابراهیم، 22.
8 . نحل، 100.
9 . بحارالانوار، ج67 ص84.