بسم الله الرّحمن الرّحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1390/08/25 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات اخیر به این نتیجه رسیدیم که خدای متعال انسان را برای مقامی آفریده است که به خاطر عظمت و عالی بودن آن مقام تنها نامی که میتوان بر آن گذاشت «مقامی نزدیک به خدا» است (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُّقْتَدِرٍ).1 بعد این سؤال را مطرح کردیم که: برای رسیدن به آن مقام چه باید کرد؟ با استناد به آیات و روایات و اندکی بحثهای عقلی به این نتیجه رسیدیم که راه کلی رسیدن به قرب الهی «بندگی» است و راه دومی هم ندارد. این هفته که در دهه ولایت قرار داریم به نظرم رسید که ارتباط قرب و عبادت خدا را با «ولایت» بررسی کنیم به این امید که در پیشگاه اولیای الهی جملهای از آن مورد قبول واقع شود. ابتدا باید ببینیم ولایت به چه معناست تا بتوانیم ارتباط آن را با عبادت بررسی کنیم.
ولایت، از شایعترین و پراستعمالترین واژههایی است که در ادبیات شیعه وجود دارد، اما علیرغم این همه شهرت و کثرت استعمال، برای بسیاری از اشخاص، حتی برای بعضی از خواص، به درستی ابعاد آن روشن نیست و جای بحث و تحقیق فراوان دارد. برای جلوگیری از طولانی شدن بحث، مطالبی را گلچین میکنم تا عزیزانی که اهل تحقیق و مطالعه هستند و مایلاند در اینگونه مباحث پژوهش کنند سرخطهایی را در دست داشته باشند.
در زبان فارسی، معادل دقیق مفهوم ولایت وجود ندارد، اما تقریباً مفهومی شبیه به مفهوم «پیوند» در زبان فارسی است. وقتی دو چیز با هم ارتباط پیدا کنند بین آنها ولایت شکل میگیرد و هر کدام ولی دیگری میشود. گاهی ولایت و مشتقات آن به عنوان صفتی از صفات الهی ذکر میشوند: (هُنَالِكَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ؛2 اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ؛3 ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ4). خداوند متعال صفات متعدد و اسمای حسنای فراوانی دارد و یکی از آنها «ولیّ» و یکی دیگر از آنها هم «مولی» است و قدر مشترک بین اینها هم «ولایت» است. این معنا محل بحث ما نیست. معنایی که ما درصدد یافتن ارتباط آن با قرب و عبادت هستیم معنایی از ولایت است که به انسان نسبت داده میشود. گاهی ولایت گفته میشود و مقصودْ ولایتی است که انسانی نسبت به دیگری دارد. مثلا گفته میشود: پدر بر فرزندش ولایت دارد. این مفهومی فقهی و حقوقی است و این معنا هم محل بحث ما نیست. آنچه محل بحث است این است که بگوییم: انسان دارای کمالی به نام ولایت است. برای این معنا از ولایت، سه نوع کاربرد تصور میشود.
اگر انسان به حدی برسد که با خدا چنان پیوند برقرار کند که هیچ فاصلهای بین او و خدا نباشد و حایل و حجابی بین او و خدا باقی نماند به عالیترین ولایتی رسیده است که میتوان بین دو موجود فرض کرد. کسی این ولایت را پیدا میکند که به کمال قرب الهی رسیده باشد. این مقام در سایه رفتارهای اختیاری خود انسان میتواند حاصل شود وگرنه خداوند نوعی ولایت تکوینی بر همه چیز دارد و او در اعماق وجود همه موجودات حضور دارد و هر شیءای که فرض شود خداوند با آن حایلی ندارد. این ولایت تکوینی، از آنِ خداوند متعال است، اما مقصود ما مقامی است که انسان با رفتارهای اختیاری خویش به آن دست یابد به گونهای که بین او و خدا حجابی باقی نماند. در روایات آمده که حجابهای بین انسان و خدا دو نوع است: حجابهای ظلمانی و حجابهای نورانی، و در بعضی از مناجاتها به حجب نورانی اشاره شده است. ما وقتی به درون خود نگاه میکنیم میفهمیم که میتوانیم با خدا ارتباط برقرار کنیم، با او صحبت کنیم، با او مناجات کنیم و از او چیزی را درخواست کنیم و خدا هم به ما لطف میکند، اما اینگونه نیست که هیچ حجابی بین ما و او وجود نداشته باشد. باید فرشتگان دعای ما را بالا ببرند و به عرش برسانند و ممکن است مورد قبول واقع نشود. این طور نیست که وقتی ما دعا کنم بین ما و خدا هیچ فاصلهای نباشد، اما خداوند بندههایی دارد که وقتی دعا میکنند حایلی بین آنها و خدا وجود ندارد و نیازی نیست که فرشتگان دعایشان را بالا ببرند. قدرمتقین وجود مقدس پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و به عقیده ما شیعیان حضرات معصومان سلاماللهعلیهم اجمعین اینگونه هستند. اما اینکه انسانهای دیگری هم باشند که به این مرتبه رسیده باشند خدا میداند. این یک مرتبه از ولایت الهی است که انسان بر اثر اعمال اختیاری خود پیدا میکند و از آنِ خواص اخصین است.
مرتبه دیگر این ولایت، مقامی است که مؤمنانی به آن دست مییابند که ایمانی قوی دارند و به لوازم ایمانشان بسیار ملتزماند. اوصافی که در قرآن کریم برای اولیاء الله ذکر شده ناظر به این مرتبه است. به عنوان نمونه قرآن میفرماید: أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛5 «اولیاء» جمع ولیّ است و مقصود از آن، کسانی است که ولایت خدا را دارا هستند. این مرتبه دایره وسیعتری دارد.
مرتبه بالاتر که ذکر آن گذشت پیوند بلاواسطه خدا و انسان است که مرتبهای بسیار عالی و نهایت قرب ممکنِ بنده به خدای متعال است. پس آن ولایتْ مصداق همان مرتبه عالی قرب الهی است و چیز دیگری جز قرب نیست تا ارتباط آن را با قرب الهی بررسی کنیم. مرتبه دوم این ولایت هم مرتبهای عالی از بندگی است که حکایت از پیوند نزدیک بنده با خدا دارد و مرتبهای پایینتر از مرتبه اول است. ظن قوی ما این است که بزرگانی همچون حضرت امام رحمةاللهعلیه و حضرت آیتالله بهجت رضواناللهعلیه از اولیاءالله بودند. ارتباط این دو مرتبه از ولایت با قرب و عبادت خدا روشن است و هر دو از مراتب و مصادیق قرب الهی هستند.
اما آنچه که بیشتر مورد بحث ماست و مقصودِ از نامگذاری دهه ولایت است، ولایت اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین است. برای روشن شدن این معنا و نسبت آن با قرب الهی و عبادت خدا، به عنوان مقدمه عرض میکنم که: عبادت که راه تقرب به خداست مراتب زیادی دارد. گاه شخصی دو رکعت نماز میخواند و تنها یک پله بالا میرود و گاه تنها با یک تکبیر، فاصله بین زمین تا عرش را طی میکند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین؛6 یک تکبیر علی علیهالسلام هم مانند یک ضربه او چنین نسبتی با تکبیرها و عبادتهای دیگران دارد. ولایت ائمه علیهمالسلام هم مانند عبادت دارای این مراتب هستند. همه ما دارای ولایت اهلبیت علیهمالسلام هستیم و حاضریم جانمان را فدای ایشان کنیم. دروغ هم نمیگوییم، اما ولایتها بسیار با هم متفاوتاند، حتی ولایتها به معنای محبتها هم خیلی با هم فرق دارند. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله غلامی داشتند که نامش ثعبان بود. او بسیار غصهدار بود و گریه میکرد. حضرت صلیاللهعلیهوآله علت ناراحتی او را پرسیدند. گفت: غصهام از این است که نمیدانم بعد از اینکه از دنیا رفتم میتوانم باز شما را ببینم یا نه! محبت مراتب فراوانی دارد و ما باید ابتدا اولین مرتبه آن را کسب کنیم و سعی کنیم تدریجا کاملش کنیم. به یک معنا راه تکامل هم همین است.
برای درک ارتباط ولایت اهلبیت علیهمالسلام با قرب الهی و عبادت، باید بدانیم که ولایتْ لایهها و مراتب مختلفی دارد. اولین مرتبه آن این است که ائمه معصومین صلواتاللهعلیهماجمعین اولیالامر و واجبالاطاعه هستند. این مرتبه، مقامی اعتباری و این جهانی است و ضرورتا ارتباط روحی و قلبی ایجاد نمیکند. کسب این مرتبه از ولایت بر همه مسلمانان واجب است و باید معتقد باشند که در برابر تمام فرامین ایشان باید مطیع بود. ما خدا را شاکریم که این اندازه معرفت به ما داده است که ائمه اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین را اولیالامر و اطاعتشان را بر خودمان واجب بدانیم؛ اما این تمام مسأله نیست.
احکام الهی تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند و او بیجهت به چیزی امر نمیکند. وقتی خداوند میفرماید: اطاعت اهلبیت علیهمالسلام واجب است، به خاطر ویژگیهای منحصر به فرد آنها در میان تمام انسانهاست: (آتاکم الله ما لم یؤت أحداً من العالمین).7 ما میدانیم که آنها هم در فهم و هم در رفتار، معصوم هستند، اما به درستی نمیدانیم معصوم با دیگران چهقدر فرق دارد. برخی افراد بنا میگذارند که یک گناه کوچکی را ترک کند و مدتی محاسبه و مراقبه دارند، اما بعد از مدتی میبینند که با همه مواظبتی که داشتهاند صدها بار مرتکب آن گناه شدهاند. اما حضرات معصومان علیهمالسلام در تمام عمر مرتکب یک گناه هم نشدهاند. نه تنها گناه، که مرتکب امور مکروه و مشتبه هم نشدهاند. این قدرت ایشان در مقام ترک گناه است، اما مقامهای ایشان به اینجا ختم نمیشود. وقتی علم و قدرت ایشان را لحاظ میکنیم در حیرت فرو میرویم. از هزاران معجزه و کرامتی که از آنها سرمیزند اندکی شایع و شناخته میشود. کسی که هزار و اندی سال قبل از دنیا رفته، صدای کمکخواستن افراد را میشنود و میداند چگونه حاجت آنها را برآورده کند. کمالات ایشان لایههای فراتری نیز دارد که عقل ما از درک آنها عاجز است، اما در روایات به آنها اشاره شده و لذا ما معتقدیم که ایشان چنین کمالاتی دارند. این کمالاتْ پشتوانه امر خدا به اطاعت از ایشان است. در زیارت جامعه کبیره میخوانیم که: «بکم فتح الله وبکم یختم وبکم ینزل الغیث وبکم ینفس الهم ویکشف الضر؛8 باران به برکت شما نازل میشود و غم و غصهها به برکت شما برطرف میشود و بلاها به برکت شما دفع میشود.» این جملات چه معنایی دارند؟ آنچه به عقل ما میرسد این است که ایشان آنقدر نزد خدا عزیز و دوستداشتنی هستند و آنقدر مقامشان بالاست که اگر همه هموغمها و مشکلات عالم را یک طرف، و یک لحظه شادی ایشان را هم در طرف دیگر بگذارند خدا یک لحظه شادی ایشان را ترجیح میدهد؛ یعنی جا دارد به خاطر یک لحظه شادی ایشان همه آنها را تغییر دهد. این نکته تنها مایه امید بنده است. در دعای ابوحمزه میخوانیم: «خدایا! اگر مرا بیامرزی پیغمبرت خوشحال و اگر مرا به جهنم ببری ابلیس شاد میشود و میدانم که شادی پیغمبر برای تو محبوتتر از شادی ابلیس است. امید دارم که مرا بیامرزی تا پیغمبرت خوشحال شود.» در یک کلمه میتوان گفت: همه عالم به طفیل آنها آفریده شده است. آنقدر وجود آنها عزیز و قیمتی است که اگر همه اشیاء قیمتی عالم را در یک کفه ترازو بگذارید به اندازه ارزش یکی از حضرات معصومان علیهمالسلام نخواهد بود. معدن بزرگی که یک دانه برلیان در آن باشد با اینکه اشیاء زیاد دیگری هم مانند خاک، سنگ و ... در آن هست اما ارزش و هدف از استخراج آن، همان برلیان است. بالاخره بقیه اشیاء هم بیفایده نیستند و در حد خود فایدهای دارند، اما اصل آن برلیان است. خداوند این عالم را برای وجود نازنین رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آفرید. اصل، او و ائمه اطهار علیهمالسلام هستند و ما طفیلیهای آن وجودهای نازنین هستیم. البته رحمت خدا آنقدر وسیع است که اگر موجودی به اندازه سر سوزنی آمادگی بهرهگرفتن از آن رحمت را داشته باشد خداوند آن را محروم نمیکند و نمیگوید: اصل را خلق کردم و دیگر به اینها کاری ندارم، اما در مقام مقایسه، همه عالم در مقابل آن وجودهای نازنین چیزی نمیارزد.
ولایت اهلبیت علیهمالسلام چنین حقیقتی است. پس نسبت آن با قرب الهی و عبادت خدا این است که اعمالی که مربوط به ولایت، اظهار ولایت و افزایش ولایت است هر کدام بهترین عبادت محسوب میشود و بهترین نمونههای عبادت آن عبادتهایی است که موجب تقویت ارتباط ما با اهلبیت علیهمالسلام میشوند. این تنها راهی است که میتواند ما را نجات دهد. نمیتوان به رفتارهای آمیخته با هوسها، نیتهای غیر خالص و ... اعتماد کرد. همین که دل ما این لیاقت را داشت که محبت علی علیهالسلام را داشته باشد مایه امید ماست. پس هر کاری که موجب افزایش ولایت شود مصداق عبادت است و حقیقت ولایت نتیجه عبادت است که همان معرفت و محبتی است که نسبت به این خاندان پیدا میشود و همان رؤیتی است که در آن عالم نسبت به این خاندان برای ما حاصل میشود. همه اینها مراتب و مصادیق ولایت است.
مقصود از رؤیت ایشان، رؤیت معمولی آنها نیست. ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین و خود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در بین مردم زندگی میکردند و همه از جمله منافقان آنها را میدیدند. آن رؤیت که هنری نبود. دیدن امثال ثعبانها هنر بود که حاضر بودند همه نعمتهای دنیا را بدهند تا یک لحظه دیدار آنها نصیبشان شود. دیدنی که مجنون از لیلی داشت بسیار فرق میکرد با دیدنی که سایر مردم داشتند.
أمرّ علی الدیار دیار لیلی أقبّل ذا الجدار و ذا الجدارا
ما حب الدیار شغفن قلبی ولکن حبّ من سکن الدیارا
مجنون میگوید: من عاشق در و دیوار نیستم، بلکه عاشق آن کسی هستم که در این شهر زندگی میکند. او وقتی چشمش به دیوار شهر لیلی هم میافتاد ابتهاج پیدا میکرد و مست میشد. یکی از آرزوهای دوستان اهلبیت علیهمالسلام این است که قیامت در موقعیتی قرار بگیرند که بتوانند ایشان را زیارت کنند. پس ولایت اهلبیت علیهمالسلام که محل بحث ماست مصداق قرب به خداست. کسی که به قرب خدا برسد لیاقت پیدا میکند که اولیای خدا را زیارت کند. زیارت ایشان با آن آثار ویژه، نصیب هر کسی نمیشود. پس رابطه ولایت با قرب و با عبادت روشن شد. حقیقت ولایت، مصداق قرب الهی است و رفتاری که موجب تقویت ولایت ما شود مصداق عبادت است.
پروردگارا! تو را به حق امیرالمؤمنین علیهالسلام قسم میدهیم که معرفت، محبت و ولایت اهلبیت علیهمالسلام را در دلهای ما زیاد فرما!
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
1 . قمر، 55.
2 . کهف، 44.
3 . بقره، 257.
4 . محمد، 11.
5 . یونس، 62.
6 . إقبال الأعمال، 467.
7 . من لایحضره الفقیه، ج2 ص615.
8 . همان.